جدول جو
جدول جو

معنی صبح لوا - جستجوی لغت در جدول جو

صبح لوا
(صُ لِ)
درخشان درفش. پیروزمند. ظفرمآب:
هم ز بالا به چه افتید چو خورشید به شام
گر ستاره سپه و صبح لوائید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
صبح لوا
درخشان درفش، پیروزمند درخشان درفش، پیروزمند ظفرماب
تصویری از صبح لوا
تصویر صبح لوا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبح آسا
تصویر صبح آسا
(دخترانه)
صبح (عربی) + آسا (فارسی) مانند صبح سپید و روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صبح اول
تصویر صبح اول
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صبح کاذب، فجر کاذب، صبح نخستین، تاریک روشن، صبح دروغین، دم گرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح دوم
تصویر صبح دوم
صبح صادق، هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، صبح پسین، فجر صادق، فجر دوّم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح خوان
تصویر صبح خوان
ویژگی مرغی که هنگام صبح آواز می خواند، در علم زیست شناسی کنایه از بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان، شباهنگ، عندلیب، شب خوٰان، مرغ سحر، مرغ چمن، بوبرد، بوبردک، زندواف، زندوان، زندباف، هزارآوا، فتّال، هزار، هزاران برای مثال چه حالت است که گل در سحر نماید روی / چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد (حافظ - ۱۰۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح رو
تصویر صبح رو
سپیدرو، سپیدچهره، کسی که چهره اش مانند صبح روشن و درخشان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح آسا
تصویر صبح آسا
مانند صبح، کنایه از روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح وار
تصویر صبح وار
صبح مانند مانند صبح، همانند صبح، برای مثال خیز و مکن پرده دری صبح وار / تا چو شبت نام شود پرده دار (نظامی۱ - ۵۶)، کنایه از سپید و روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح وش
تصویر صبح وش
صبح مانند مانند صبح، سپید و روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صُ رَ / رُ)
جمع صبح رو. کنایه از جوانان است که نقیض پیران باشد، مسافران. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(صُ حِ جَ)
بامداد محشر. صبح قیامت. صبح روزی که اعمال مردم را کیفر یا پاداش دهند:
نفسی کز جگر سوخته آید بیرون
تا دم صبح جزا گرم بود بازارش.
صائب
لغت نامه دهخدا
(اَهْ دُ خوا / خا)
مرغ صبح خوان، بلبل:
ز پرده نالۀ حافظ برون کی افتادی
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی.
حافظ.
چه حالت است که گل در سحر نماید روی
چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(صُ)
سپیدرو. سپیدچهره. آنکه رخسارش در درخشندگی به صبح ماند:
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(صُ حِ دُ وُ / دُوْ وُ)
صبح صادق. صبح راستین. صبح آخرین:
آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار.
سنائی.
شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک
هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب.
خاقانی.
چو صبح دوم سر برافلاک زد
شفق شیشۀ باده بر خاک زد.
نظامی.
آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر.
سعدی.
پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپید
دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است.
صائب.
رجوع به صبح راست شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن:
سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی
شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده.
خاقانی.
خیز و مکن پرده دری صبح وار
تا چو شبت نام بود پرده دار.
نظامی.
چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار
به ظلمت توان یافتن صبح وار.
نظامی.
صبح وارم چو دادی اول نوش
از چه گشتی چو شام سرکه فروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صُ لِ)
سپیدچهره. درخشان رخ. نورانی رخ:
آن پیر ماکه صبح لقائیست خضر نام
هر صبح بوی چشمۀ خضر آیدش ز کام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(صُ وَ)
صبح رنگ. سپید. نورانی:
دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(صُ حِ اَوْ وَ)
صبح نخستین. صبح کاذب. بام نخستین:
فروغ جبهۀ صاحبقرانی است
گواه صبح اول صبح ثانی است.
میرزا جلال طباطبا
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبح وش
تصویر صبح وش
پگاهسان سپید روشن صبح رنگ سپید و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح رو
تصویر صبح رو
آنکه به صبح حرکت کند، مسافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح روان
تصویر صبح روان
گواژ: جوانان، راهیان (مسافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح روی
تصویر صبح روی
سپید رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح وار
تصویر صبح وار
مانند صبح سپید و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح اول
تصویر صبح اول
بامداد نخست بامداد دروغین سپید بالا تار بام دم گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح جزا
تصویر صبح جزا
پگاه سزا، رستخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح خوان
تصویر صبح خوان
پگه خوان بلبل هزار دستان پرنده ای که در وقت صبح آواز خواند، بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح لقا
تصویر صبح لقا
سپید روی سپید چهره نورانی رخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح دوم
تصویر صبح دوم
((~ ِ دُ وُ))
صبح صادق که یک ساعت و نیم پیش از طلوع خورشید است
فرهنگ فارسی معین